ازدماللغتنامه دهخداازدمال . [ اِ دِ ] (ع مص ) برداشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن چیزی یا برداشتن چیزی یکبار.(منتهی الارب ). || جامه و پارچه پیچیدن .
ازدماملغتنامه دهخداازدمام . [ اِ دِ ] (ع مص ) تکبر نمودن . (منتهی الارب ). تکبر کردن . || سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. (منتهی الارب ). زَم ّ: اِزْدَم َّ الذئب ُ السَخْلَةَ؛ اخذه
ازدمیلغتنامه دهخداازدمی . [ اَ دَ ] (اِ) جانوری است . (سروری ). جانوری است غیرمعلوم . (برهان ). اردمی . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (مجمع الفرس ).
ازدماملغتنامه دهخداازدمام . [ اِ دِ ] (ع مص ) تکبر نمودن . (منتهی الارب ). تکبر کردن . || سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. (منتهی الارب ). زَم ّ: اِزْدَم َّ الذئب ُ السَخْلَةَ؛ اخذه
ازدماللغتنامه دهخداازدمال . [ اِ دِ ] (ع مص ) برداشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن چیزی یا برداشتن چیزی یکبار.(منتهی الارب ). || جامه و پارچه پیچیدن .
ازدمیلغتنامه دهخداازدمی . [ اَ دَ ] (اِ) جانوری است . (سروری ). جانوری است غیرمعلوم . (برهان ). اردمی . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (مجمع الفرس ).
دامیلغتنامه دهخدادامی . (ع ص ) نعت فاعلی ازدمی . که خون از وی چکد یا تراود یا پالاید. || هو دامی الشفة؛ او فقیرست . (منتهی الارب ). و فی الاساس دامی الشفة؛ حریص علی الطلب . (اقر