ازدحام ترددtraffic congestionواژههای مصوب فرهنگستانازدحام وسایل نقلیه و عابر پیاده در معابر بهحدیکه سرعت حرکت بهشدت کاهش یابد و مانع حرکت روان وسایل نقلیه شود
ازدحامفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس ۲. شورش، غوغا، هجوم، هنگامه ≠ خلوت
تردد کنارگذری محلیlocal by-passable trafficواژههای مصوب فرهنگستانترددی که در آن به جای عبور از مسیر شهری کوتاه و مستقیم، اما دارای ازدحام، از مسیر جایگزین طولانی ولی خلوت استفاده میکنند
محدودیت جابهجاییmovement restrictionواژههای مصوب فرهنگستانمحدودیتی که بهطور موقت بر تردد در داخل یک منطقه و خارج از آن اِعمال میشود تا از ازدحام جلوگیری شود یا ازدحام موجود برطرف شود
ترافیکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عبورومرور، رفتوآمد، آمدوشد، ایابوذهاب، تردد، ترابری ترافیک روان (سبک) توقف، پارک کردن تراکم، گیرترافیکی، صف، ازدحام، شلوغی، ترافیک سنگین
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز