ازدجارلغتنامه دهخداازدجار. [ اِ دِ ] (ع مص ) بازداشتن . نهی کردن . || ازدجار طائر؛ فال گوئی کردن بمرغ . (منتهی الارب ). || بازایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || باز
ازدهاردیکشنری عربی به فارسیغرش (توپ ياامواج) , صداي غرش , غريو , پيشرفت ياجنبش سريع وعظيم , توسعه عظيم(شهر) , غريدن , غريو کردن (مثل بوتيمار) , بسرعت درقيمت ترقي کردن , توسعه يافتن , تزءي
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری با