ازبرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز حفظ؛ از حافظه. ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن. ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
از برلغتنامه دهخدااز بر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) یاد. (مؤید الفضلاء). بیاد گرفتن . (برهان ). بخاطر نگاه داشتن . (برهان ) (غیاث ). حفظ. (جهانگیری ) (برهان ) (مؤید
از برلغتنامه دهخدااز بر. [ اَ ب َ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (پهلوی : اَزْ، اَپَر) بر. از فراز. روی . بالای ِ. فوق : یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک . فردوسی .دو
ازبرمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغتنامه: ازبرم).
ازبرمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغتنامه: ازبرم).
حفظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه ازبَر کردن (شدن)، بهخاطر سپردن، بهحافظه (بهیاد) سپردن، بَر کردن، یادداشت کردن، طوطیوار یادگرفتن، یاد گرفتن بهخیال سپردن
ایرالغتنامه دهخداایرا. (حرف ربط) زیرا و ازبرای آن و از این جهت . (برهان ) (آنندراج ). زیرا. (جهانگیری ). ازیرا و از این جهت . (رشیدی ) : آن کت کلوخ روی لقب کرد خوب کرد. ایرا لقب