آزار دادندیکشنری فارسی به انگلیسیannoy, distress, exasperate, fret, harass, harrow, irritate, molest, nag, niggle, oppress, pain, plague, torment, trouble, vex, worry
آزار دادنلغتنامه دهخداآزار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رنج و درد و الم دادن . آزردن . اذیت کردن . ایذاء. آزار کردن . رنجانیدن .
شکنجهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآزار دادن کسی برای تنبیه، گرفتن اقرار، یا واداشتن به انجام کاری. شکنجه کردن: (مصدرمتعدی)۱. شکنجه دادن؛ رنجوآزار دادن.۲. آزار کردن متهم با آلات و ادوات شکنجه تا