ازالغتنامه دهخداازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
اذادیکشنری عربی به فارسیاگر , چنانچه , ايا , خواه , چه , هرگاه , هر وقت , اي کاش , کاش , شرط , حالت , فرض , تصور , بفرض
ازارودلغتنامه دهخداازارود. [ اَ / اِ ] (اِخ ) آزارود. ماوراءالنهر. (برهان ) (سروری ) : ازارود را ماوری النهر دان . فردوسی .و بتخفیف ازا. - سیب ِ ازا ؛سیب ماوراءالنهر. (آنندراج ).
آزادفرهنگ نامها(تلفظ: āzād) رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده ، فارغ ، آسوده ، بی دغدغه خاطر ؛ مختار ، صاحب اختیار ؛ (در گیاهی) درخت جنگلی (آزاد درخت) ؛ (در قدیم) نجیب ، ش