ارینلغتنامه دهخداارین . [ اَ ] (ع اِ) هَدَر. (منتهی الارب ). هَدر. باطل (چنانکه خون کسی ). || مکان . (منتهی الارب ).
ارینلغتنامه دهخداارین . [ ] (ع اِ) (الَ ....) محل الاعتدال فی الاشیاء وهو نقطة فی الارض یستوی معها ارتفاع القطبین فلایأخذهناک اللیل من النهار ولاالنهار من اللیل ، و قد نقل عُرف
ارینلغتنامه دهخداارین . [ اَ ی ُ ] (اِخ ) نام اسبی که نِپتون با ضربت سه شاخی از زمین برآورد، آنگاه که وی با می نِرو در ستیزه بود.
عريندیکشنری عربی به فارسیغار , کنام , کمينگاه , دزدگاه , خلوتگاه , لا نه , محل استراحت جانور , گل , لجن , گل الود کردن , استراحت کردن , بلا نه پناه بردن
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن یربوع بن حنظلة. جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از تمیم ، از عدنانیه را تشکیل دهند. و نسبت بدو عرینی شود. ابوریحانه عبداﷲبن مط
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از تمیم . (منتهی الارب ). حیی است از تمیم . (از اقرب الموارد).
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از زهیربن جذام ، از قحطانیة را تشکیل میدهند و مسکن آنان دقهلیة و مرتاحیة در مصر بوده است . (از الاعلام زرک
عرینلغتنامه دهخداعرین . [ ع َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). بیشه . (دهار). جایگاه شیر. آرامگاه شیر.خانه ٔ شیر. (زمخشری ). مأوای
ارین نیلغتنامه دهخداارین نی . [ اِ ] (اِخ ) یا اومنید . ربةالنوعهای یونانی . و رومیان آنان را فوری مینامیدند و ایشان دختران زمین بودند و در تارتار (دوزخ ) میزیستند و مأمور بودند گ
ارینباتلغتنامه دهخداارینبات . [ اُ رَ ن ِ ] (اِخ ) موضعی در قول عنترة:وَقَفت ُ و صُحبتی بارینبات عَلی اقتادِعوج کالسمام .رجوع به معجم البلدان شود.
ارینبةلغتنامه دهخداارینبة. [ اُ رَ ن ِ ب َ ] (اِخ ) آبی است غنی بن اعصربن سعدبن قیس را و در قُرب آن وادیهاست . (معجم البلدان ). و آن نزدیک ضریه است . درمنتهی الارب چ طهران ارینیّه
ارین نیلغتنامه دهخداارین نی . [ اِ ] (اِخ ) یا اومنید . ربةالنوعهای یونانی . و رومیان آنان را فوری مینامیدند و ایشان دختران زمین بودند و در تارتار (دوزخ ) میزیستند و مأمور بودند گ