ارکلغتنامه دهخداارک . [ اَ رَک ک ] (ع ص ) مرد ناکس و سست رای . || آنکه بر اهل خود غیرت ندارد. (منتهی الأرب ). بی حمیّت . || آنکه اهل او مهابت وی نکنند. (منتهی الأرب ). رُکاک
ارکلغتنامه دهخداارک . [ ] (اِخ ) شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و نواحی وی بیست هزار مرد بی
عرکلغتنامه دهخداعرک . [ ع َ ] (ع اِ) پلیدی ددگان . (منتهی الارب ). پلیدی سباع و ددگان . (ناظم الاطباء). خُرء و پلیدی سباع . (از اقرب الموارد).
عرکلغتنامه دهخداعرک . [ ع َ ] (ع مص ) گذاشتن شتررا در گیاه ترش تا بچرد از آن بقدر حاجت و خواهش . (از منتهی الارب ). عرک الابل فی الحمض ؛ شتران را در میان گیاه حمض رها کرد تا به
عرکلغتنامه دهخداعرک . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است عَرک را. (منتهی الارب ). رها کردگی شتران را در شورگیاه . (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر عَرک . (از اقرب الموارد). || (ا
عرکلغتنامه دهخداعرک . [ ع َ رَ ] (ع مص ) نیک اندازنده ٔ همسران گردیدن . (از منتهی الارب ). نیک افگندن همسران خود را در جنگ . (ناظم الاطباء). || سخت افکنده شدن در حرب . (از منته
عرکلغتنامه دهخداعرک . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عَروکة. (منتهی الارب ). ج ِ عَروک . (اقرب الموارد). رجوع به عروک و عروکة شود.
آرَکalveolus, alveolar cavity, odontobothrion tooth socket, dental alveolusواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای استخوانی که ریشۀ دندان در آن قرار گرفته است
حصندیکشنری عربی به فارسیارک , دژ , قلعه نظامي , سنگر , برج وبارو , حصار , قلعه , سنگربندي کردن , تقويت کردن , قوي