اروهلغتنامه دهخدااروه . [ اَ ] (اِخ ) مرکز قضائیست در سنجاق سعرد از ولایت تبلیس تقریباً در مسافت پنج ساعت راه از شمال شرقی قصبه ٔ سعرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
اروهلغتنامه دهخدااروه . [ اُ وِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از خزندگان زحّافه از خانواده ٔ آنگیده که در اروپا و بربر و آسیای غربی بسیار است .
اروحلغتنامه دهخدااروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی ا
عروهفرهنگ انتشارات معین(عُ رْ وِ) [ ع . عروة ] (اِ.) 1 - مال نفیس . 2 - آن چه که بشود به آن امید داشت و اطمینان کرد. 3 - دستآویز. 4 - دستة کوزه .
عروهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حلقه؛ دسته؛ دستگیره؛ دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق.۲. دستاویز.۳. مال نفیس و پربها.۴. آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد.
اروةلغتنامه دهخدااروة. [ اَرْ رُ وَ ] (اِخ ) گنگبار بحر احمر واقع دربین 40 درجه و 16 دقیقه ٔ طول غربی و 13 درجه و 36 دقیقه عرض شمالی ، در 30 میلی شمال غربی شهر مخا. (ضمیمه ٔ معج
ده دم تنگ اروهلغتنامه دهخداده دم تنگ اروه . [ دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در9هزارگزی شمال باختری لنده مرکز دهستان . دار
اروةلغتنامه دهخدااروة. [ اَرْ رُ وَ ] (اِخ ) گنگبار بحر احمر واقع دربین 40 درجه و 16 دقیقه ٔ طول غربی و 13 درجه و 36 دقیقه عرض شمالی ، در 30 میلی شمال غربی شهر مخا. (ضمیمه ٔ معج
ده دم تنگ اروهلغتنامه دهخداده دم تنگ اروه . [ دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در9هزارگزی شمال باختری لنده مرکز دهستان . دار
مارکرمهلغتنامه دهخدامارکرمه . [ ک ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا این کلمه را معادل «اروه » فرانسوی گرفته و آن خزنده ای است حشره خوار و بی دست و پا و همانند مارمولک ، سریعالحر
باذغاشلغتنامه دهخداباذغاش . (اِخ ) بادغاش . یکی از سرداران سلطان سنجر بود: قارن بن گرشاسف در سال 521 هَ . ق . از دژ اروهین در برابر حمله ٔ بادغاش که یکی از سرداران سلطان سنجر بود
بتلیسلغتنامه دهخدابتلیس . [ ب ِ ] (اِخ ) بدلیس . نام شهر و ولایتی به آسیای صغیر. این شهر در کردستان ترکیه نزدیک دریاچه ٔ وان واقع شده . کرباس بافی و ظرف نقره ٔ آن معروف است . بسا