اروزلغتنامه دهخدااروز. [ اُ ] (ع مص ) منقبض شدن ، چنانکه بخیلی با سؤال عطا. خود را درهم کشیدن . گرفته شدن ببخل . با هم آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). فاهم شدن . (زوزنی ). || مجتم
عروضلغتنامه دهخداعروض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه و گوشه . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || راه در کوه .
اروزالغتنامه دهخدااروزا. [ ] (اِ) (فهرست مخزن الادویه ). یا اروزوا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسریانی اِوَزّ است ، یعنی مرغابی و بط. (فهرست مخزن ) (تحفه ).
اروزالغتنامه دهخدااروزا. [ ] (اِ) (فهرست مخزن الادویه ). یا اروزوا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسریانی اِوَزّ است ، یعنی مرغابی و بط. (فهرست مخزن ) (تحفه ).
چاشنی خورفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده و از آن لذت برده و بازهم در آروزی آن است؛ چاشتهخور؛ چشته خور.
مرادمندلغتنامه دهخدامرادمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) آرزومند. مشتاق . راغب . بارغبت . دارای آروزی محال . || محتاج . تنگدست . نیازمند. (ناظم الاطباء).