ارورلغتنامه دهخداارور. [ اُ وَ ] (اِ) بلغت زند و اوستانباتات باش-د یعنی رُستنیها. (برهان ). و آن در اوستا اوروَرا است به معنی رُستنی . (یشتها ج 1 ص 559 و 607). همریشه ٔ اَرْبُر
عرورلغتنامه دهخداعرور. [ ع ُ ] (ع مص ) گرگین شدن شتران . (از منتهی الارب ). عرت الابل ؛ گر و اجرب شدند شتران . (از اقرب الموارد). عَرّ. رجوع به عر شود.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . محدث است و علی و عبدالعزیزبن سیاه از او روایت کند.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نافعبن ازرق . پیشوای ازارقه ، فرقه ای از خوارج . رجوع به نافع... شود.
فروغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شفق، طلوع، غروب، تشعشع▼، سرخی، گداختگی، آتش فلورسانس، فسفرسانس نور، تلألو، تابش، آفتابزردی هاله، کورونا شفق قطبی، اُرورا طیف، اسپکتروم، بیناب،
سرولغتنامه دهخداسرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب » (بندهشن ص 116)،طبری «سور» (سرو) (واژه نامه ص 448)، عربی «سرو»، سریانی «شربینا» (بضم اول )،اکدی
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . محدث است و علی و عبدالعزیزبن سیاه از او روایت کند.