عروجلغتنامه دهخداعروج . [ ع ُ ] (ع مص ) بلند گردیدن و برآمدن . (از منتهی الارب ). بر آمدن و به بالا برشدن ، و با لفظ «کردن » مستعمل است . (از آنندراج ). به بالا بر شدن . (دهار)
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن علی بن احمد غرناطی . رجوع به ابن بادش ... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد العیالی . رجوع به عیالی ابوجعفر... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد قیسی قرطبی . رجوع به ابن حجه احمد... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد کنانی شاعر. رجوع به ابن عیاش ... شود.
پندارلغتنامه دهخداپندار. [ پ ِ ] (اِخ ) در کتاب احوال و اشعاررودکی تألیف سعید نفیسی آمده است : کمال الدین ابوالفتح پنداربن ابونصر خاطری رازی شاعر معروف زبان پهلوی و مداح مجدالدو
جندبادسترلغتنامه دهخداجندبادستر. [ ج ُ دِ دَ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بفارسی آش بچگان و بترکی اغلان آشی نامند و آن شبیه به خصیه است و جوان آن مائی و در انهار عظیمه بیشتر یافته می شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن علی بن احمد غرناطی . رجوع به ابن بادش ... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد العیالی . رجوع به عیالی ابوجعفر... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد قیسی قرطبی . رجوع به ابن حجه احمد... شود.