ارواثلغتنامه دهخداارواث . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ روث و رَوثة،سرگین اسب : در آن ایام [قحط نیشابور] مردمی دیدمی که در مساقط ارواث تتبع وتفحص دانه ها کردندی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 32
روثةلغتنامه دهخداروثة. [ رَ ث َ ] (ع اِ) سرگین . (ناظم الاطباء). سرقین . ج ، رَوْث ، اَرْواث . (منتهی الارب ). واحد روث است . (از اقرب الموارد). || کاه ریزه ٔ گندم که در پرویزن
روثلغتنامه دهخداروث . [ رَ ] (ع مص ) سرگین افگندن ستور. (دهار). سرگین اوکندن ستور. (مصادر زوزنی ). سرقین انداختن ، و در مثل گویند: احشک و تروثنی ؛ ای اعطیک الحشیش و تعطینی الرو
مساقطلغتنامه دهخدامساقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مسقط. (آنندراج ). رجوع به مسقط شود. جای زدن و جای افتادن . (آنندراج ). جایی که چیزها می افتد. (ناظم الاطباء) : عتبی آورده است که د