ارهاقلغتنامه دهخداارهاق . [ اِ ] (ع مص ) لاحق و نزدیک چیزی گردانیدن . || نافرمانی کردن . || بر نافرمانی برانگیختن . بر نافرمانی داشتن : ارهقه طغیاناً. || تکلیف کردن . || تکلیف دا
ارهاقفرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کسی را بیش از طاقت وی تکلیف کردن . 2 - (مص ل .) نافرمانی کردن .
ارهاقفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدستور دادن به کسی بیش از طاقت وی؛ تکلیف به کار مشکل؛ تحمیل بیش از طاقت.
مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارهاق . رجوع به ارهاق شود. || آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب ). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند. ||
أُرْهِقُهُفرهنگ واژگان قرآناورا مجبور مي کنم(رهق به معناي احاطه و تسلط يافتن به زور است ، و ارهاق به معناي تکليف کردن است )
تَرْهَقُهَافرهنگ واژگان قرآنآن را فرا مي گيرد(رهق به معناي احاطه و تسلط يافتن به زور است ، و ارهاق به معناي تکليف کردن است )