ارمینالغتنامه دهخداارمینا. [ اَ ] (اِ) بیونانی نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). بلغت سریانی نوشادر باشد و آن چیزی است مانند نمک و بیشتر سفیدگران بکار برند
آرمینافرهنگ نامها(تلفظ: ārminā) (آرمین + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به آرمین ، آرمین؛ به علاوه نام ساتراپ نشینِ [سرزمین تحت فرمان استاندار] ارمنستان که پارسیان (ایرانیان) به آن ' آ
ارمیناقنلغتنامه دهخداارمیناقن . [ اَ ؟ ] (معرب ، اِ) بیونانی مشمش است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). زردالو.
ارمیناقونلغتنامه دهخداارمیناقون .[ ] (معرب ، اِ) اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کأنه نسبة الی ارمینیة فان الحجر الارمنی المسهل السوداء یشبهه و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمین
ارمیالغتنامه دهخداارمیا. [ اَ / اِ / اُ ] (اِخ ) ارمیاء. نبی است . (منتهی الارب ). نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل . (برهان ). یرمیا. لفظ یرمیا یعنی یهوه بزیر می اندازد. وی پسر ح
ارمیناقنلغتنامه دهخداارمیناقن . [ اَ ؟ ] (معرب ، اِ) بیونانی مشمش است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). زردالو.
ارمیناقونلغتنامه دهخداارمیناقون .[ ] (معرب ، اِ) اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کأنه نسبة الی ارمینیة فان الحجر الارمنی المسهل السوداء یشبهه و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمین
ارمینلغتنامه دهخداارمین . [ اَ ن َ ] (اِخ ) اَرمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی ). (ایران باستان ص 1452).