ارمادلغتنامه دهخداارماد. [ اِ ] (ع مص ) درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). محتاج و درویش شدن . (منتهی الأرب ). || ارماد قوم ؛ بقحط و خشکسال رسیدن آنان و هلاک شدن مواشی ایشان . (ا
آرمادلوواژهنامه آزادنام روستایی در استان خراسان شمالی. تپۀ آرمادلو مربوط به اواخر دورۀ ساسانیان _سده های اولیۀ دوران تاریخی پس از اسلام_ است و در دهستان گلستان، در بخش مرکزی شهرست
ارشادفرهنگ نامها(تلفظ: eršād) (عربی) رهبری ، هدایت کردن ، راه نمودن ؛ راهنمایی ، نشان دادن راه درست .
آرمادلوواژهنامه آزادنام روستایی در استان خراسان شمالی. تپۀ آرمادلو مربوط به اواخر دورۀ ساسانیان _سده های اولیۀ دوران تاریخی پس از اسلام_ است و در دهستان گلستان، در بخش مرکزی شهرست