ارقادلغتنامه دهخداارقاد. [ اِ ] (ع مص ) بخواب بردن کسی را. (منتهی الأرب ). خوابانیدن . بخوابانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خواب آوردن . || ارقاد در مکان ؛ اقامت کردن در
ارغادلغتنامه دهخداارغاد. [ اِ ] (ع مص ) به فراخ سال رسیدن . (منتهی الأرب ). عیش خوش کردن . (آنندراج ). || خداوند عیش خوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ستور را بر سر خو
ارقادیالغتنامه دهخداارقادیا. [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای در جنوب یونان قدیم ، در بخش مرکزی پِل ُپُنِز: ینبت [ الجاوشیر ] فی البلاد التی یقال لها بوطیا و بالمدینة التی یقال لها فزفیس من
ارشادفرهنگ نامها(تلفظ: eršād) (عربی) رهبری ، هدایت کردن ، راه نمودن ؛ راهنمایی ، نشان دادن راه درست .
ارقادیالغتنامه دهخداارقادیا. [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای در جنوب یونان قدیم ، در بخش مرکزی پِل ُپُنِز: ینبت [ الجاوشیر ] فی البلاد التی یقال لها بوطیا و بالمدینة التی یقال لها فزفیس من
خواب آوردنلغتنامه دهخداخواب آوردن . [ خوا / خا وَ دَ ] (مص مرکب ) ارقاد. (یادداشت بخط مؤلف ). موجب خواب شدن . بخواب بردن : سایه خواب آرد تو را همچون سمرچون برآید شمس انشق القمر.مولوی
مرقدلغتنامه دهخدامرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوائی که خوا
انامةلغتنامه دهخداانامة. [ اِ م َ ] (ع مص ) بخواب کردن و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ارقاد. (از اقرب الموارد). || خوابیده یافتن کسی را. || کشتن . (من
اسباتلغتنامه دهخدااسبات . [ اِ ] (ع مص ) به شنبه درآمدن جهودان . (منتهی الارب ). شنبهی کردن جهودان .در شنبه شدن جهودان . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن . (منتهی الارب ). آسایش ک