ارفللغتنامه دهخداارفل . [ اَ ف َ ] (ع ص ) آنکه نیکو نتواند جامه پوشید. (منتهی الأرب ). آنکه جامه را نیکو پوشیدن نتواند. || آنکه نیکو نتواند کاری کردن . آنکه نتواند هر کاری را ن
رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ف ِ ] (ع ص ) نعت است از رَفل و رَفَل به معنی اَرفَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گول . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). احمق . (مهذب الاسماء). || مردی
صابنجیلغتنامه دهخداصابنجی . [ ب ُ ] (اِخ ) یوحنا لویس بن یعقوب بن ابراهیم بن الیاس بن میخائیل بن یوسف صابنجی ارفلی (دکتر...). مولد وی دیرک از توابع دیاربکر. او از نژاد سریانی بود
رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ف َ ] (ع اِ) رفل الرکیة؛ جای ژرف از چاه . || رفل رفل ؛ کلمه ای که بدان میش را جهت دوشیدن خوانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).