ارغاثلغتنامه دهخداارغاث . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارضاع . || زدن بر رگهای شیر. || نیزه بر نیزه زدن کسی را. || شیردار شدن ماده .
ارغاسلغتنامه دهخداارغاس . [ اِ ] (ع مص ) زیاده گردانیدن . زیاده کردن . برکت دادن : ارغسه اﷲ مالاً؛ زیاده گرداندخدای مال او را و برکت دهد در آن . (منتهی الأرب ).
ارقاصلغتنامه دهخداارقاص . [ اِ ] (ع مص ) پویه دوانیدن شتر. (منتهی الأٔرب ). در پویه داشتن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). || برجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).برجهانیدن و بب
اغاثةدیکشنری عربی به فارسیاسودگي , راحتي , فراغت , ازادي , اعانه , کمک , امداد , رفع نگراني , تسکين , حجاري برجسته , خط بر جسته , بر جسته کاري , تشفي , ترميم , اسايش خاطر , گره گشايي , ج
أَضْغَاثُفرهنگ واژگان قرآنجمع ضغث که معناي يک دسته ريحان و يا علف و يا شاخه درخت است ودر عبارت"أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ " خوابهاي پريشان را که حقايقش روشن نيست به دستههايي از چوب و يا ريحان ت
اراثلغتنامه دهخدااراث . [ اِ ] (ع اِ) آتش . || آنچه بدان آتش گیرند مانند سوخته و جز آن . (منتهی الارب ).
اراثلغتنامه دهخدااراث . [ اِ ] (اِخ ) ناحیه ای در ولایت تکزاس (امریکای شمالی )، مساحت آن 1000میل مربع و سکنه ٔ آن 22000 و کرسی آن دوبلین است .
مرغثلغتنامه دهخدامرغث . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارغاث . رجوع به ارغاث شود. || ماده ٔ با شیر. (منتهی الارب ). مرضع و شیردهنده . (از اقرب الموارد). آنکه شیر میدهد و م
شیر دادنلغتنامه دهخداشیر دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) شیر خورانیدن به بچه . شیر خورانیدن مادر یا دایه با پستان یا پستانک بچه را. ارضاع . رضاع . (یادداشت مؤلف ). املاج . لبان . (منتهی ا