ارطابلغتنامه دهخداارطاب . [ اِ ] (ع مص ) بسیارگیاه شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || ارطاب بسر؛ رسیدن غوره ٔ خرما. (منتهی الأرب ). پخته شدن خرما. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )
ارتابلغتنامه دهخداارتاب . [ ] (اِخ ) شهریست [ ازروس ] که چون غریب اندر وی شود بکشند و از وی تیغ وشمشیر خیزد سخت باقیمت که اوی را دوتاه توان کردن وچون دست بازداری بجای خود بازآید.
ارتابلغتنامه دهخداارتاب . [ اِ ] (ع مص ) سؤال کردن بعد بی نیازی . || ریخته و سوده شدن . (منتهی الارب ).
اربابلغتنامه دهخداارباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَب ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَب ّ شود. خدایان . پروردگاران : و لایأمرکم أن تتخذوا الملائکة والنبیین أرباباً..
ارباب(کارکنان )گویش تهرانینوکر، کلفت، ندیم، ندیمه، باغبان، دربان، مهتر، کالسکهچی، زیندار، آشپز، آبدار، فراش، کنیز، غلام، دده، لله، دایه، چراغچی، انباردار، لباسدار، کتابخوان، امین حضو
مرطبلغتنامه دهخدامرطب . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است مصدر ارطاب را. رجوع به ارطاب شود. || تر و نمدار.(ناظم الاطباء). || آبدار. || خرمای تازه . || خرمابن که دارای خرمای تازه ب
مرطبةلغتنامه دهخدامرطبة. [ م ُ طِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرطِب که نعت فاعلی است از مصدر ارطاب . رجوع به ارطاب و مرطب شود. || أرض مرطبة ، زمین بسیارگیاه سبز. (از اقرب الموارد).
انذلاغلغتنامه دهخداانذلاغ . [ اِ ذِ ] (ع مص ) رسیدن غوره ٔ خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارطاب . (از اقرب الموارد). || برکشیده شدن پوست پشت شتر از بار. (منتهی ال
متجزعلغتنامه دهخدامتجزع . [ م ُ ت َ ج َزْ زِ ] (ع ص ) به نیم رس رسیده (خرما). تمر متجزع ؛ بلغ الارطاب نصفه . (از اقرب الموارد).