ارض المصطکیلغتنامه دهخداارض المصطکی . [ اَ ضُل ْ م َ طَ کا ] (اِخ ) جزیره ٔ کیو از جزایر یونان . (نخبةالدهر دمشقی ص 139، 143، 228 و LXXVI).
ارض الجبللغتنامه دهخداارض الجبل . [ اَ ضُل ْ ج َ ب َ ] (اِخ ) عراق عجم و آن ظاهراً همان جبال است که اصفهان و زنجان و قزوین و همدان و دینور و کرمانشاهان و ری باشد : صنف [ ابن سینا ] ف
ارض الغورلغتنامه دهخداارض الغور.[ اَ ضُل ْ ] (اِخ ) اردن : حدق هو الباذنجان ... هو اسم عربی معروف بالقدس و ما والاها لنوع من الباذنجان برّی ینبت عندهم بریحا و ارض الغور جمیعه . (ابن
ارض الکبیرةلغتنامه دهخداارض الکبیرة. [ اَ ضُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) ممالک شارلمانی و گاهی از آن فرانسه را اراده کنند و گاه اروپا را از آن سوی جبال پیرنه ، یعنی اروپا بدون اسپانیا. (نفح الط
کیولغتنامه دهخداکیو. [ ی ُ ] (اِخ ) نام جزیره ای دربحرالروم متعلق به دولت عثمانی که جزیره ٔ سقز نیز گویند. (ناظم الاطباء). ساقز. ارض المصطکی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج
غاریقونلغتنامه دهخداغاریقون . (معرب ، اِ) یکی از اجزای مسهل است و آن دو قسم می باشد: نر و ماده . گویند ماده ٔ آن بهتر است و تریاق همه ٔ زهرهاست ؛ و در مؤیدالفضلا به این معنی با زا
حجراللاجوردلغتنامه دهخداحجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مهذب بن ابی الملیح مماتی (544 - 606 هَ .ق .). یکی از رؤسای اعیان و نویسندگان بزرگ منزلت و ادباء بارع است . وی عهده دار اعمال دولت و
ثعالبیلغتنامه دهخداثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی .