ارضاءلغتنامه دهخداارضاء. [ اِ ] (ع مص ) خشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). ترضیه . (مجمل اللغة). دادن چیزی که خشنود کند. (منتهی الأرب ). || اقناع .
ارذاءلغتنامه دهخداارذاء. [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . هلاک ساختن . || در مشقت انداختن . || بیمار و سست گردانیدن . || ناقه ٔ رذیه (لاغر و فرومانده ) بکسی دادن . || لاغر و نزار گردان
ارزاءلغتنامه دهخداارزاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُزء. مصیبت ها : رمانی الدّهر بالأرزاء حتی فؤادی فی غشاء من نبال . متنبّی .
ارزاءلغتنامه دهخداارزاء. [ اِ ] (ع مص ) پشت بازنهادن به . || پناه گرفتن به . (منتهی الأرب ). || پناه با کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پناه بکسی دادن . || نزدیک گردانیدن کشتی
ارضاعلغتنامه دهخداارضاع . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن . (منتهی الأرب ).
اضاءةدیکشنری عربی به فارسیروشن سازي , تنوير , چراغاني , تذهيب , اشراق , روشنايي , احتراق , اشتعال , نورافکني , سايه روشن
ingratiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن