ارسالدیکشنری عربی به فارسیمنتشر کردن , اشاعه دادن , رساندن , پخش کردن (از راديو) , سخن پراکني , انتقال , عبور , ارسال , سرايت , اسبابي که بوسيله ان نيروي موتور اتومبيل بچرخهامنتقل ميشود
بدیعلغتنامه دهخدابدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (
دفترلغتنامه دهخدادفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد
حجازلغتنامه دهخداحجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن المبارک بن الواضح الحنظلی بالولاء المروزی .مولد او چنانکه ابن جوزی در صفةالصفوة آورده است در118 یا 119هَ . ق
صلحیهلغتنامه دهخداصلحیه . [ ص ُ حی ی َ ] (ص نسبی ، اِ) (اصطلاح قضائی ) صلحیه یا محکمه ٔ صلح . دادگاهی از دادگاههای عمومی دادگستری است که حدود صلاحیت آن از بدو پیدایش تا امروز تغی