ارزیزلغتنامه دهخداارزیز. [ اَ ] (اِ) نوعی از معدنیات باشد سپیدرنگ . (صحاح الفرس ). قلعی . (حبیش تفلیسی ). قلعی باشد و بعربی رصاص خوانند. گویند اگر قدری از آنرا تنک کرده بر کمر بن
ارزیزلغتنامه دهخداارزیز.[ اِ ] (ع اِ) لرز. لرزه . (منتهی الأرب ). رِعدَه . (اقرب الموارد). || خستگی نیزه . (منتهی الأرب ). || طعن الثابت . (اقرب الموارد). || یخ ریزه . (منتهی ا
ارزیزفرهنگ انتشارات معین( اَ ) (اِ.) فلزی است نرم و نقره ای رنگ و قابل تورق ، از آن برای سفید کردن ظروف مسی استفاده می کنند.
زحللغتنامه دهخدازحل .[ زُ ح َ ] (ع اِ) ارزیز سیاه ، بلغت اکسیریان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از اُسْرُب است . (از مفاتیح العلوم ). رصاص . (مقدمة
رصاصلغتنامه دهخدارصاص . [ رَ ] (ع اِ) ارزیز، یعنی قلعی ، که به هندی رانگ گویند. (غیاث اللغات ). ارزیز، و عامه آن را به کسر تلفظ کنند و آن دو است : سیاه که سرب و ابار باشد و سپید