ارزونالغتنامه دهخداارزونا. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای دمشق و احمدبن یحیی بن احمدبن زیدبن الحکم الجحوری الارزونی از آنجاست . (معجم البلدان ).
آرزوناکلغتنامه دهخداآرزوناک . [ رِ ] (ص مرکب ) بسیارآرزو : پی اظهار عشق آرزوناک چو لعل از گرد تهمت دامنش پاک .زلالی .
آرزوناکلغتنامه دهخداآرزوناک . [ رِ ] (ص مرکب ) بسیارآرزو : پی اظهار عشق آرزوناک چو لعل از گرد تهمت دامنش پاک .زلالی .
اقهاملغتنامه دهخدااقهام . [ اِ ] (ع مص ) حقیر شمردن و چشم فروپوشیدن از چیزی . || نخواستن و ناخوش داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوا