ارزشمنددیکشنری فارسی به انگلیسیestimable, valuable, merit, meritorious, quality, rich, sterling, substantial, valid, valued, worth, worthwhile, worthy
ارزشمندفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرارزش، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، معتبر، نفیس ۲. مغتنم ≠ بیارزش، رخیص، کمبها
نازکلغتنامه دهخدانازک . [ زُ ] (ص ) کنایه از معشوق و مطلوب و شاهد. (برهان قاطع). محبوب نازکننده . بت . فغ. جانانه . دلدار. دلبر. (انجمن آرا). محبوب . معشوق . شاهد. (ناظم الاطباء
طاوس یمانیلغتنامه دهخداطاوس یمانی . [ وو س ِ ی َ ] (اِخ ) ابن کیسان الخولانی الهمدانی الیمانی اهل یمن و از ابناءالفرس است . یکی از اعلام تابعین بشمار است ، از ابن عباس و ابی هریرة است