ارزانی داشتندیکشنری فارسی به انگلیسیbequeath, bestow, contribute, endow, extend, gift, offer, proffer, rain, spare, volunteer, yield
ارزنی داشتنواژهنامه آزادچیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن چیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارزن که شهری است به دیاربکر. || منسوب به ارزن که موضعی است به فرسنگی از شیراز. (غیاث اللغات ). و ظاهراً محرف ارزنی است .
بارزانواژهنامه آزادارزانی داشتن، ارزانی فرمودن، عطاکردن، بخشش کردن، انعام دادن، تقریب کردن، تقدیر کردن.
خیر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تن، برکت داشتن، خوبیرساندن، فایده داشتن، حسن داشتن، مزیت داشتن، مفید بودن، نافع بودن، لطف کردن، سعادت ارزانی داشتن، ازموهبتی برخوردار کر
ارزانیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ارزان بودن؛ کمبهایی.۲. عطا؛ بخشش.۳. (اسم) پیشکش.۴. (صفت نسبی، منسوب به ارزان) درخور؛ لایق؛ شایسته؛ مستحق.۵. (صفت نسبی، منسوب به ارزان) فقیر؛ درویش: ◻︎ به ار