ارذل العمرلغتنامه دهخداارذل العمر. [ اَ ذَ لُل ْع ُ م ُ ] (ع اِ مرکب ) زبون ترین هنگام عمر که زمان پیری است . آخر عمر و آن بدترین عمر است که در آن عقل از کلانسالی بازگردد و صاحب آن از
ارذل العمرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزمان پیری. Δ به مناسبت اینکه زبونترین هنگام عمر است و انسان از تفکر، تعقل، و عبادت عاجز میماند.
ارذللغتنامه دهخداارذل . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رذالت . رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث ). پست تر. اخس . دون تر. ادنی . فرومایه تر. اَشرط: ار
زایدةلغتنامه دهخدازایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائدة. ابن نعمةبن نعیم تستری مکنی به ابونعیم و معروف به مخفف شاعر متوفی در 586 هَ . ق . است بیشتر اشعار وی در مدیح خاندانهای اشراف است
اخسلغتنامه دهخدااخس . [ اَ خ َس س ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خسیس . زبون تر. فرومایه تر. خوارتر. (غیاث اللغات ). ارذل . خسیس تر : نتیجه تابع اخس ّ مقدمتین است . ندانستند [ کدخدا
ارذللغتنامه دهخداارذل . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رذالت . رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث ). پست تر. اخس . دون تر. ادنی . فرومایه تر. اَشرط: ار
اراذللغتنامه دهخدااراذل . [ اَ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَرذَل . ناکسان . (غیاث اللغات ). زبونان . غوغا. سَفَله . فرومایگان : خصم اماثل ، فرومایگان و اراذل باشند. (کلیله و دمنه ).- ار