اردللغتنامه دهخدااردل . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام قصبه ای بجنوب غربی ده کرد (شهر کرد). || ناحیه ای در کوهستانهای بختیاری در جنوب شرقی کاج . || از نواحی مازندران . رجوع بسفرنامه ٔ ماز
آردللغتنامه دهخداآردل . [ دَ ] (اِخ ) نام راهی است در بختیاری که تا مالمیر بسیارتنگ است و برای عبور صعب و قلعه ٔ چغاخور نزدیک 700 گز از آردل ارتفاع دارد. و اهل محل ّ اَردَل گوین
آردللغتنامه دهخداآردل . [ دِ ] (اِ) فراشی که برای خواندن و احضار سپاهیان یا گناهکاران و یا مدعی علیهم فرستادندی .- آردل بی چوب ؛ کنایه از بول است آنگاه که تنگ گیرد کسی را.
اردلانلغتنامه دهخدااردلان . [اَ دَ ] (اِخ ) (مرکب از: ارددرستی و راستی و پارسائی + لان مزید مؤخر) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف ب
اردلان کثلغتنامه دهخدااردلان کث . [ اَ دَ ک َ ] (اِخ ) شهرکی است در شاش ماوراءالنهر سیحون از اقلیم فرغانه . کلشجک ، خمبرک ، اردلان کث ، ستبغوانجناح ، شهرکهایی اند بیکدیگر نزدیک و آبا
اردلانلغتنامه دهخدااردلان . [اَ دَ ] (اِخ ) (مرکب از: ارددرستی و راستی و پارسائی + لان مزید مؤخر) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف ب