اردافلغتنامه دهخداارداف . [ اِ ](ع مص ) از پی درآمدن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی کسی رفتن . (منتهی الارب ). پیروی کردن . از پی کسی رفتن . || ارداف
ارداففرهنگ انتشارات معین( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از پی درآمدن ، پیروی کردن ، در پی کسی رفتن . 2 - (مص م .) از پی درآوردن ، سپس نشاندن ، به ترک نشاندن . ؛ ~نجوم : از پس یکدیگر برآمدن
ارخافلغتنامه دهخداارخاف . [ اِ ] (ع مص ) ارخاف عجین ؛ تنک و سُست کردن خمیر و آب بر آن افزودن . (از منتهی الارب ).
ارداویرافلغتنامه دهخداارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِ
درنشستنلغتنامه دهخدادرنشستن . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن : اًرداف ، ردف ؛ از پی کسی درنشستن . (دهار). حَثْو، حَثْی ؛ به زانو درنشستن . (تاج المصادر بیهقی ).- بهم درنشستن
ردافةلغتنامه دهخداردافة. [ رِ ف َ ] (ع اِمص ) ردافت . اسم است از ارداف پادشاهان در جاهلیت و آن چنین بوده که شاه هر جا می نشسته رِدف در سمت راست او می نشسته و همینکه پادشاه می نوش
پی درآمدنلغتنامه دهخداپی درآمدن . [ پ َ / پ ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از...)؛ تعقب . (تاج المصادر). ارداف . (از منتهی الارب ). تردیف . (دهار). اقتضاء. (منتهی الارب ). اعقاب . رجوع به
درنشاندنلغتنامه دهخدادرنشاندن . [ دِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . قرار دادن . اجلاس . ارداف : استرداف ؛ از پی درنشاندن خواستن . (دهار). || بسختی فروبردن . استوار کردن . فرو بردن با
احتقابلغتنامه دهخدااحتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باردان برداشتن . || استحقاب . ذخیره نهادن چیزی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ). || بستن چیزی را در دنباله ٔ پالان یا چوب آن . (منتهی الا