ارت سیراسلغتنامه دهخداارت سیراس . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام دو تن از رجال درباری ایران بقول کتزیاس . (ایران باستان ص 1550).
ارته سیراسلغتنامه دهخداارته سیراس . [ اَ ت َ ] (اِخ ) (مبدل ارته خشثره یا اردشیر) رجوع به ایران باستان ص 1034 شود.
بازدارندگی(سیاست جلوگیری از جنگ که مبتنی بر ترس دشمن از سلاح های پرقدرت حریف است.)دیکشنری فارسی به انگلیسیdeterrence
پارسی باستانیلغتنامه دهخداپارسی باستانی . [ ی ِ ] (اِخ ) (زبان ...) یاپارسی قدیم یا فرس قدیم یا پارسی هخامنشی یا پارسی باستان یکی از لهجات کهن ایران که کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی بدان ن
ارته سیراسلغتنامه دهخداارته سیراس . [ اَ ت َ ] (اِخ ) (مبدل ارته خشثره یا اردشیر) رجوع به ایران باستان ص 1034 شود.
سریراسواژهنامه آزادسَریراس به معنی زیبای بر تخت نشسته ی پارس که از صفات پادشاها زمان هخامنشی است. تلفظ صحیح:Sariras. سریر:به معنی اریکه، اورنگ و تخت پادشاهی است. سریرا (سریر+ا):"
اشراسلغتنامه دهخدااشراس . [ اَ / اِ ] (اِ) برواق . بوته ٔ سریش . این کلمه بصورتهای : اسراس ، رسراس ، سیراس ، ارشاس ، اشراسن و اشواس در کتب مختلف آمده است . (از دزی ج 1 ص 25). و ر
کراثلغتنامه دهخداکراث . [ ک َرْ / ک ُرْ را ] (ع اِ) به اقسام تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب ). نوعی تره که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تر