ارتفاقلغتنامه دهخداارتفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن بر آرنج . (منتهی الارب ). بر مرفق تکیه کردن . بر آرنج تکیه کردن . (غیاث ). بر وارن تکیه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تکیه کردن بر نازبالِش . بر مرفقه تکیه کردن . || ارتفاق حوض ؛ پر گردیدن آن . || بچیزی یاری گرفتن . (تاج المصاد
ارتفاقفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) حقی برای مِلک کسی در ملک دیگری، مانندِ حق عبور آب، حق گشودن پنجره، و حق ناودان.۲. رفیق بودن؛ رفاقت.۳. همراهی و مدارا کردن؛ سازش کردن.
ارتفاقفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر آرنج تکیه دادن ، تکیه دادن بر نازبالش . 2 - رفاقت کردن ، همراهی کردن . 3 - (مص م .) دوست طلبیدن . 4 - حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش ، مانند: حق مجری ، حق پنجره ، حق ناودان و غیره .
ارتفاقلغتنامه دهخداارتفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن بر آرنج . (منتهی الارب ). بر مرفق تکیه کردن . بر آرنج تکیه کردن . (غیاث ). بر وارن تکیه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تکیه کردن بر نازبالِش . بر مرفقه تکیه کردن . || ارتفاق حوض ؛ پر گردیدن آن . || بچیزی یاری گرفتن . (تاج المصاد
ارتفاقفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) حقی برای مِلک کسی در ملک دیگری، مانندِ حق عبور آب، حق گشودن پنجره، و حق ناودان.۲. رفیق بودن؛ رفاقت.۳. همراهی و مدارا کردن؛ سازش کردن.
ارتفاقفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر آرنج تکیه دادن ، تکیه دادن بر نازبالش . 2 - رفاقت کردن ، همراهی کردن . 3 - (مص م .) دوست طلبیدن . 4 - حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش ، مانند: حق مجری ، حق پنجره ، حق ناودان و غیره .
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
ارتفاقلغتنامه دهخداارتفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تکیه کردن بر آرنج . (منتهی الارب ). بر مرفق تکیه کردن . بر آرنج تکیه کردن . (غیاث ). بر وارن تکیه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تکیه کردن بر نازبالِش . بر مرفقه تکیه کردن . || ارتفاق حوض ؛ پر گردیدن آن . || بچیزی یاری گرفتن . (تاج المصاد
ارتفاقفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) حقی برای مِلک کسی در ملک دیگری، مانندِ حق عبور آب، حق گشودن پنجره، و حق ناودان.۲. رفیق بودن؛ رفاقت.۳. همراهی و مدارا کردن؛ سازش کردن.
ارتفاقفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر آرنج تکیه دادن ، تکیه دادن بر نازبالش . 2 - رفاقت کردن ، همراهی کردن . 3 - (مص م .) دوست طلبیدن . 4 - حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش ، مانند: حق مجری ، حق پنجره ، حق ناودان و غیره .