ارتعاش جنبانکیwagging vibrationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ارتعاش مولکولی که در آن دو پیوند از بیرون صفحه به آن سوی صفحه حرکت میکنند
ارتعاشدیکشنری فارسی به انگلیسیflutter, jar, pulsation, quaver, quiver, shiver, shudder, thrill, tremble, tremor, tremulousness, vibrancy, vibration
ارتعاشلغتنامه دهخداارتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ارتعاد. لرز. لرزه . رَجف . رجفه . زلزال . رِعدَه . با خود لرزیدن . (مؤید الفضلاء). با
لرزانیدنلغتنامه دهخدالرزانیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) ارعاد. (تاج المصادر). ترعیش . (زوزنی ). ارعاش .(منتهی الارب ). ارجاد. (تاج المصادر). نفض . فشاندن . افشاندن . تلتلة. (منتهی الارب ).
shakeدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزش، تکان، تزلزل، ارتعاش، لرز، تکان دادن، تکان خوردن، لرزیدن، متزلزل کردن، بهم زدن، جنباندن، اشفتن، لرزش داشتن
shakesدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان می خورد، لرزش، تکان، تزلزل، ارتعاش، لرز، تکان دادن، تکان خوردن، لرزیدن، متزلزل کردن، بهم زدن، جنباندن، اشفتن، لرزش داشتن
ارتعاصلغتنامه دهخداارتعاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جنبیدن . || لرزیدن . (منتهی الارب ). ارتعاش . || درپیچیدن . پیچیدن مار بر خویشتن چون زخمش رسد. (زوزنی ). درپیچیدن مار زخم خورده . (م
هزةدیکشنری عربی به فارسیتکان , تکان تند , حرکت تند و سريع , کشش , انقباض ماهيچه , تشنج , تکان سريع دادن , زود کشيدن , ادم احمق و نادان , تکان دادن , دست انداز داشتن , تکان خوردن , تلق