ارتجافدیکشنری عربی به فارسیبال زني دسته جمعي , لرزش , اهتزاز , بال و پر زني , حرکت سراسيمه , بال بال زدن(بدون پريدن) , لرزيدن , در اهتزاز بودن , سراسيمه بودن , لرزاندن
ارتجالادیکشنری عربی به فارسیبالبداهه , بداهتا , بي مطالعه , تصنيف , کاري که بي مطالعه و بمقتضاي وقت انجام دهند , بالبداهه حرف زدن
ارتجاءلغتنامه دهخداارتجاء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) امید. رجاء. امیدواری . امید کردن . امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : طیره مکن مرا بسوی دوستان بعیدکز جمله دوستان سوی تو کرد