ارتباکلغتنامه دهخداارتباک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شوریده و درهم شدن کار بر کسی . شوریدگی . || درآمیخته شدن . (منتهی الارب ). آمیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درآویختن بچیزی . (منتهی الارب ). || ارتباک مرد در کاری ؛ نشب در آن که خلاص از آن پیدا نباشد. گرفتار شدن در کاری دشوار که خلاص
ارتباقلغتنامه دهخداارتباق .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسته شدن گردن : ارتباق ظبی در حباله ؛ در دام بسته شدن گردن آهو. آهو و جز آن بدان برآویختن . (تاج المصادر بیهقی ). || در کاری افتادن . || در ربقه درآمدن . (منتهی الارب ).
اِرتباکدیکشنری عربی به فارسیآشفتگي , پريشاني , گرفتاري , دردسر , به زحمت افتادن , به درد سر افتادن , دستپاچه شدن , هرج و مرج , دغدغه خاطر , سردرگمي