ارتباط همزمانsimultaneous communicationواژههای مصوب فرهنگستاناستفادۀ همزمان از گفتار و زبان اشاره اختـ . اِرمان SimCom
ارتباطدیکشنری عربی به فارسیوابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت
ارتباطدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, communion, contact, correlation, interrelation, interrelationship, liaison, linkage, links, perspective, touch
ارتباطفرهنگ مترادف و متضادبستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، دلبستگی، رابطه، ربط، سروکار، علایق، مراوده، مناسبت، وابستگی، وفاق
خدمات تماس همایشیconference calling, CONFواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که کاربر میتواند با استفاده از آن با چندین مشترک ارتباط همزمان داشته باشد و آنها را نیز بهطور همزمان با یکدیگر مرتبط سازد متـ . خدمات برخوانی همایشی
نگاشت هماستنادیco-citation mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشتی برپایۀ فراوانی استناددهی همزمان یک مستند خاص به دو مستند دیگر که میزان ارتباط مفهومی آن دو مستند را به یکدیگر نشان میدهد
رایانش توزیعشدهdistributed computingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در پردازش رایانهای که در آن بخشهای مختلف یک برنامه همزمان در دو یا چند رایانۀ مجزا که ازطریق شبکه با هم ارتباط دارند اجرا میشوند
همسخنیconference callingواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که کاربر با استفاده از آن بتواند با چند مشترک ارتباط همزمان داشته باشد و آنها را نیز بهطور همزمان با یکدیگر مرتبط سازد