اربدلغتنامه دهخدااربد. [ اَ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در اردن نزدیک طبریه در سمت راست راه مصر.در آنجاست قبر مادر موسی بن عمران ، و چهار قبر دیگر که حدس میزنند از آن اولاد یعقوب ب
اربدلغتنامه دهخدااربد. [ اَ ب َ ] (ع اِ) نام ماری است خبیث . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || (ص ) ظلیم أربد؛ شترمرغ خ
عربدلغتنامه دهخداعربد. [ ع ِ ب َدد / ب ِدد ] (ع ص ) درشت از هر چیزی . || (اِ) خوی و عادت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دأب و عادت ، و گفته شده است صحیح آن در دأب و عادت عرید
عربدلغتنامه دهخداعربد. [ ع ِ ب ِ ] (ع اِ) مار. || (ص ) زمین درشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عربدلغتنامه دهخداعربد. [ ع ُرَ ب ِ ] (ع ص ) عُرَبِدَة. عُبْرُد. عُبَرِد. عُبارِد. جاریةٌ عُرَبِد؛ دختر سپیدرنگ ، تازه بدن نازک و لرزان اندام . (از منتهی الارب ، ذیل ماده ٔ «ع ب
اربدادلغتنامه دهخدااربداد. [ اِ ب ِ ] (ع مص ) اربیداد. خاکسترگون و تیره رنگ شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیاه با خالهای قرمز شدن . (از اقرب الموارد).
اربدادلغتنامه دهخدااربداد. [ اِ ب ِ ] (ع مص ) اربیداد. خاکسترگون و تیره رنگ شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیاه با خالهای قرمز شدن . (از اقرب الموارد).
خاکسترگونلغتنامه دهخداخاکسترگون . [ ک ِ ت َ ] (ص مرکب ) برنگ خاکستر. خاکستری . اَرمَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). اَقتَم . اَربَد. اَورَق . اَغبَس . مَرَبَّد. (منتهی الا