ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَبْو. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ربو شود.
ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اَ رِب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ ربیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ربیب شود.
ارباءلغتنامه دهخداارباء. [ اِ ] (ع مص ) زائد گرفتن از آنچه که داده باشد. || فزون گردانیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افزون شدن . افزون شدن بر کسی . || بیزار
ارباعلغتنامه دهخداارباع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَبع. رجوع به رَبع شود. || ج ِ رُبع. رجوع به رُبع شود. || ج رُبَع. رجوع به رُبَع شود. || ج ِ رَباعی . رجوع به رَباعی شود.
ارباعلغتنامه دهخداارباع . [ اِ ] (ع مص ) به چهارسال درآمدن گوسپندو پنجم گاو و اسب و هفتم شتر. || در علف بهاری درآمدن قوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مقیم بودن به من
اربعالغتنامه دهخدااربعا. [ اَ ب َ / اُ ب ُ ] (اِخ ) (سوق الَ ....) شهری از نواحی خوزستان در کنار نهر ذات ُجانبین و در آن بازاری و جانب عراقی آن آبادان تر و دارای جامعی بود. (معجم
اربابلغتنامه دهخداارباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَب ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَب ّ شود. خدایان . پروردگاران : و لایأمرکم أن تتخذوا الملائکة والنبیین أرباباً..
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ ] (ع ص )آن که به بیشی خرید نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یأتی الرباء. (متن اللغة). || نعت فاعلی است از ارباء. (متن اللغة). رجوع به ارباء شو
ربا دادنلغتنامه دهخداربا دادن . [ رِ دَ ] (مص مرکب ) دادن پول به ربا. انجام دادن عمل ربا. ربح گرفتن : ارباء؛ ربا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به ربا و رباخواری و ربا خور
اریبلغتنامه دهخدااریب . [ اَ ] (ع ص ) خردمند. (صراح ) (مهذب الاسماء). بخرد. عاقل . (آنندراج ) (کنز اللغات ). زیرک . دانا. (وطواط) (آنندراج ). اَرِب . ج ، ارباء. (مهذب الاسماء):
افزون شدنلغتنامه دهخداافزون شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برکت . زیادت . ازدیاد. نماء. نمو. تمزن . (یادداشت دهخدا). توریم . ارباء. اکرا. اردا. تدریف . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیاد.
گوالیدنلغتنامه دهخداگوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). با