اراکلغتنامه دهخدااراک . [ اَ ] (اِخ ) سلطان آباد عراق . از شمال محدود است بفراهان و از مشرق بخاک قم و ازجنوب بمحلات و کزّاز و از مغرب بکوه شازند، آب و هوای آن معتدل و زمستانهای
اراکلغتنامه دهخدااراک . [ اَ ] (اِخ ) نام ایستگاه شماره 19 راه آهن جنوب ، واقع در 320 هزارگزی طهران ، میان ملک آباد و سمنگان .
اراکلغتنامه دهخدااراک . [ اَ ] (اِخ ) وادی الاراک قرب مکه است متصل بغیقة. نصر گوید اراک فرعی است پائین ثافل قرب مکه . (معجم البلدان ). موضعی میان مکه و مدینه . (حبط ج 1 ص 134).
اراکلغتنامه دهخدااراک . [ اَ ] (ع اِ) درختی است که بچوب آن مسواک کنند. (منتهی الارب ). درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات ). از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگ
عراکلغتنامه دهخداعراک . [ ع َرْ را ] (ع ص ) سخت مالنده و گوشمال دهنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || کارزارکننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : هست شعرم بل
عراکلغتنامه دهخداعراک . [ ع ِ ] (ع اِمص ) ازدحام و انبوهی . (از اقرب الموارد). || یقال أئرد ابله العراک ، یعنی همه ٔ شتران را بر آب آورد. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || (مص
اراکةلغتنامه دهخدااراکة. [ اَ ک َ ] (اِخ ) (ذوالَ ....) نخلی است بموضعی از یمامه ، بنی عجل را. (معجم البلدان ).