ارابه کشلغتنامه دهخداارابه کش . [ اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رهبر ارابه . ارابه چی . آنکه مردم را بر ارابه سوار کرده برد.
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چارچوب . چهارچوب . چهارچوبه . چارچوبه ٔ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود. || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است . (مرآت البلدان ج 4 ص 44).
یارابهلغتنامه دهخدایارابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی که از تخم آن روغن می گیرند و نانی که از آن ریشه می سازند. (ناظم الاطباء).
عرابه کشلغتنامه دهخداعرابه کش . [ ع َرْ را ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه عرابه از جای بجای نقل مکان دهد. حیوانی که عرابه حمل کند و از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر برد. رجوع به ارابه کش شود.
گردون کشلغتنامه دهخداگردون کش . [ گ َ ک َ/ ک ِ ] (نف مرکب ) ارابه کش . عراده برنده : اباپیل گردون کش و رنگ و بوی ز خاور بر ایران نهادند روی .فردوسی .ز گاوان گردون کشان چل هزارکرنج آورند آن که آید ب
ارابهلغتنامه دهخداارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده
ارابهفرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.⟨ ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
ارابهفرهنگ فارسی معین(اَ رّ بِ) (اِ.) گاری با دو چرخ که از چوب می ساختند و برای حمل بار از آن استفاده می کردند.
یارابهلغتنامه دهخدایارابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی که از تخم آن روغن می گیرند و نانی که از آن ریشه می سازند. (ناظم الاطباء).
ارابهلغتنامه دهخداارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده
ارابهفرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.⟨ ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
بسارابهلغتنامه دهخدابسارابه . [ ب ِ ب َ ] (اِخ ) نام خانواده ای است که دیرزمانی در رومانی و بسارابی تسلط و فرمانروایی داشته اند و وجه تسمیه خطه ٔ بسارابی از ایشانست آنان مدعی بودند که نژادشان به کانتاکوزن از قیاصره ٔ قسطنطنیه میرسد و قره رودلف یکی از اعضای این خانواده بود که از غلبه و تسلط بایدو