ارابةلغتنامه دهخداارابة. [ اَ ب َ ] (ع مص ) ارابه . ارب . عاقل شدن . خردمند شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن . (صراح ).
ارابةلغتنامه دهخداارابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) کسی را بگمان افکندن . بگمانی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). بگمان انداختن . در شک افکندن . || شک آوردن . ریبت آوردن . || تهمت کردن . |
عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َ / ع ِ ب َ ] (ع اِ) فحش . || بدگوئی . (منتهی الارب ). || اسم است اعراب را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فحش دهنده . (اقرب الموارد). ج ، عرابات .
عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َرْ را ب َ ] (اِخ ) عرابة طبی از اعمال عکا به ساحل شام است . (معجم البلدان ).
ارابهلغتنامه دهخداارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به ا
ارابهواژهنامه آزادریشۀ کلمۀ ارابه از زبان ترکی است که به صورت آرابا، مرکب از آرا+با تلفظ می شود. "آرا" به معنی فاصله، و "با" ضمیر و به معنی فاصله پیماست. از کلمۀ آرا بسیاری کلمات