اذیلغتنامه دهخدااذی . [ اَ ] (ع ص ) اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب ). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی : بعیرٌ اَذ. مؤنث
اذیلغتنامه دهخدااذی . [ اَ ذا ] (ع مص ، اِمص ) رنجش . ستوهی . (دستوراللغة). آزار. رنج . (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج ). مکروه . (مهذب الاسماء). آزرده شدن . رنجه شد
اذیلغتنامه دهخدااذی . [ اَ ذی ی / اَ ] (ع ص ) مرد بسیار رنجنده . مرد بسیار متأذی شونده . (آنندراج ). || مرد بسیار رنجاننده . بسیار ایذارساننده . (آنندراج ).
اذیفرهنگ انتشارات معین(اَ ذا) [ ع . ] 1 - (اِ.) آزار، رنج . 2 - خس و خاشاک . 3 - (اِمص .) رنجش . 4 - رنجه کردن ، رنجیدن . 5 - پلیدی .
اذیفرهنگ انتشارات معین(اَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . 2 - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .
اذيدیکشنری عربی به فارسیاسيب , صدمه , اذيت , زيان , ضرر , خسارت , اسيب رساندن , صدمه زدن , گزند , ازار رساندن , اسيب زدن به , ازردن , اذيت کردن , جريحه دار کردن , خسارت رساندن , ازار ,
اذیت کردندیکشنری فارسی به عربیابرة , اثر (مع الشد) , احزن , اذي , ازعج , اضمن , اهن , ضائق , طحن , عرقوب , غرير , قلق
اذیتفرهنگ انتشارات معین(اَ یَّ) [ ع . اذیة ] 1 - (اِمص .) آزار، رنج ، زحمت . 2 - (مص ل .) آزرده شدن ، رنج کشیدن . 3 - (مص م .) رنجانیدن ، اذا و اذی نیز گویند.