اذواءلغتنامه دهخدااذواء. [ اِذْ ] (ع مص ) پژمرده کردن . خوشانیدن . پژمرانیدن . پلاسانیدن ، چنانکه گرما تره یعنی بقل را.
ازواءلغتنامه دهخداازواء. [ اِزْ ] (ع مص ) آمدن و با خود دیگری راآوردن . آمدن و با خود دیگری داشتن . (منتهی الارب ).
اضواءلغتنامه دهخدااضواء. [ اَض ْ وَءْ ] (ع ن تف ) اضوء. روشن تر. باروشنایی تر. (ناظم الاطباء): اجلی من الدرر علی نحور الحرائر و اضواء من دراری النجوم الزواهر. (محمدبن نصربن منصور
اضواعلغتنامه دهخدااضواع . [ اَض ْ ] (ع اِ) ج ِ ضُوَع و ضِوَع . (تاج العروس ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ ضوع ، مرغی است از مرغان شب یا آن شوات است یا بوم نر که همه شب بانگ
اضواءلغتنامه دهخدااضواء. [ اَض ْ ] (ع اِ) ج ِ ضَوء و ضوء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار).- اضواء مجرد ؛ در تداول حکمت اشراق که فلسفه ٔ مبتنی بر نور و ظلمت و نور انوار و انو
اذواء یمنلغتنامه دهخدااذواء یمن . [ اَذْ ءِ ی َ م َ ] (اِخ ) نام منزلتی در یمن دون تبابعه ، و جمع آن ذَوون و اذواء است از آنرو که لقب ایشان مبدو به ذو باشد چون : ذوالمنارو ذوالأعواد
اخواءلغتنامه دهخدااخواء. [ اِخ ْ ] (ع مص )گرسنه شدن . || بنهایت فربهی رسیدن مواشی . || آتش ندادن آتش زنه . || همه را گرفتن . گرفتن همه ٔ آنچه را که نزد کسی است . || اخواء نجوم ؛
اذواء یمنلغتنامه دهخدااذواء یمن . [ اَذْ ءِ ی َ م َ ] (اِخ ) نام منزلتی در یمن دون تبابعه ، و جمع آن ذَوون و اذواء است از آنرو که لقب ایشان مبدو به ذو باشد چون : ذوالمنارو ذوالأعواد
ذوقنیانلغتنامه دهخداذوقنیان . (اِخ ) ظاهراً یکی از اذواء حمیر پدر علقمةبن ذوقنیان که او نیز از اذواء و ملک حمیر است .
ذوونلغتنامه دهخداذوون . [ ذَ ] (اِخ ) اَذواء. جمع است بطنی از ملوک حمیر را که نامشان بذو آغاز میشود: و من بطون حمیر الذوون ، و قدیقال لهم الاذواء. (عقد الفرید جزء 3 ص 319).
ذویقدملغتنامه دهخداذویقدم . [ ] (اِخ ) نام یکی از اذواء حمیرپس از زهیر الصوار و پیش از ذوانس . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 154 شش سطر به آخر مانده شود. و دربعض متون آمده است :