عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع ِ هََ ل ل ] (ع ص ) فارغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). فارغ . (اقرب الموارد).
عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع َ هََ ] (ع ص ، اِ) مرد دودله و مضطرب . (منتهی الارب ). مرد مضطرب . (از اقرب الموارد). || کبوتر نر، یا چوزه ٔ آن . (منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر،
عزهللغتنامه دهخداعزهل . [ ع ِ هَِ ] (ع ص ، اِ) مرد دودله و مضطرب . (منتهی الارب ). مرد مضطرب . (از اقرب الموارد). || کبوتر یا چوزه ٔ آن . (منتهی الارب ). ذکر و نر از کبوتر،و گوی
أذْهَلَدیکشنری عربی به فارسیگيج کرد , سرآسيمه کرد , متحير کرد , پريشان کرد , مبهوت کرد , دستپاچه کرد , حيرت زده کرد , مات و مبهوت کرد
اذلالدیکشنری عربی به فارسیتحقير اميز , پست سازنده , خفيف کننده , تحقير , احساس حقارت , فروتني , افتادگي , تواضع , حقارت
اذهبدیکشنری عربی به فارسیرفتن , روانه ساختن , رهسپار شدن , عزيمت کردن , گذشتن , عبور کردن , کارکردن , گشتن , رواج داشتن , تمام شدن , راه رفتن , نابود شدن , روي دادن , بران بودن , درصدد
heightدیکشنری انگلیسی به فارسیارتفاع، ارتفاعات، بلندی، آسمان، فراز، رفعت، تکبر، جای مرتفع، در بحبوحه، عرشه، علی
heightensدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا می برد، بالا بردن، بلندتر کردن، بلند کردن، شدید کردن، بسط دادن، زیاد کردن