اذرعفافلغتنامه دهخدااذرعفاف . [ اِ رِ ] (ع مص ) بگذشتن . رفتن . اذرعفاف ابل ؛ بطور خود رفتن شتر. || (یا) بشتاب رفتن شتر. || حریص کردن برای کارزار. اذرعفت الابل ؛ مضت علی وجوهها لغة
اذلغفافلغتنامه دهخدااذلغفاف . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) دزدیده آمدن تا چیزی بدزدد. اذلغف الرجل ؛ اذا جاء مستتراً لیسرق شیئاً. نقله اللیث و رواه ُ غیره بالدال المهملة و بالذال المعجمة اصح
اقلعفافلغتنامه دهخدااقلعفاف . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) درکشیده شدن پوست . || ترنجیده و درکشیده شدن انگشتان از سرما یا از پیری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوستن و منضم گردیدن شتر
ادرعفافلغتنامه دهخداادرعفاف . [ اِ رِ ] (ع مص ) از صف بیرون شدن و در کارزار درآمدن مرد: ادرعف ّ الرجل فی القتال . || بطور خود یا بشتاب رفتن شتر. ادرعباب .
اذرعفافلغتنامه دهخدااذرعفاف . [ اِ رِ ] (ع مص ) بگذشتن . رفتن . اذرعفاف ابل ؛ بطور خود رفتن شتر. || (یا) بشتاب رفتن شتر. || حریص کردن برای کارزار. اذرعفت الابل ؛ مضت علی وجوهها لغة
اذلغفافلغتنامه دهخدااذلغفاف . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) دزدیده آمدن تا چیزی بدزدد. اذلغف الرجل ؛ اذا جاء مستتراً لیسرق شیئاً. نقله اللیث و رواه ُ غیره بالدال المهملة و بالذال المعجمة اصح
اقلعفافلغتنامه دهخدااقلعفاف . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) درکشیده شدن پوست . || ترنجیده و درکشیده شدن انگشتان از سرما یا از پیری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوستن و منضم گردیدن شتر
درکشیدهلغتنامه دهخدادرکشیده . [ دَ ک َ /ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کشیده . || برآورده . کشیده . ساخته : سطح محوط؛ بامی دیوار درکشیده . (دهار). || برشته درآمده . برشته کشیده : مسمط؛
ادرعفافلغتنامه دهخداادرعفاف . [ اِ رِ ] (ع مص ) از صف بیرون شدن و در کارزار درآمدن مرد: ادرعف ّ الرجل فی القتال . || بطور خود یا بشتاب رفتن شتر. ادرعباب .