عزائرلغتنامه دهخداعزائر. [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) بصیغه ٔ جمع،مانند عَزیر است . (از منتهی الارب ). رجوع به عزیر شود. || کمتر از عضاه و بالاتر از دِق ّ. (از اقرب الموارد). || عودها.
یاسرلغتنامه دهخدایاسر.[ س ِ ] (اِخ ) ابن ذی الاذعار. ابن خلدون گوید: مسعودی گفته است که ذوالاذعار از ملوک تبابعه ٔ یمن پیش از افریقش بن قیس بن صیفی بود و در عهد سلیمان علیه السل
مذعرلغتنامه دهخدامذعر. [ م ُ ع ِ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ). خوف دهنده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از اذعار. رجوع به اذعار شود.
ترسانیدنلغتنامه دهخداترسانیدن . [ت َ دَ ] (مص ) خائف کردن و سبب ترسیدن شدن . وعده ٔ بددادن و خوف و بیم وارد آوردن . (ناظم الاطباء). ترساندن . تهدید کردن . بیم کردن . تحذیر. هراسانید
ابوکربلغتنامه دهخداابوکرب . [ اَ ک َ رِ ] (اِخ ) اسعد، تبع اوسطبن تبع الاقرن . یکی از ملوک یمن . و ابن بلخی در فارسنامه آرد که : و در روزگار او [ وشتاسپ بن لهراسب ] در یمن تبع پید