اذاتلغتنامه دهخدااذات . [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذاة. اَذی ̍. اَذیّت . رنجش . رنجه . رنجه شدن . (مؤید الفضلاء). || رنجه کردن . (مؤید الفضلاء).
عضاتلغتنامه دهخداعضات . [ ع َ ] (ع اِ) هر درخت خاردار را گویند مطلقاً. (برهان ). عضاة. رجوع به عضاة شود.
عظاتلغتنامه دهخداعظات . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِظة. (اقرب الموارد).نصیحتها. پندها. اندرزها. رجوع به عظة و عظت شود:اندوه من به روی تو بودی گسارده و آرام یافتی دل من از عظات تو. مسعو
اذاةلغتنامه دهخدااذاة. [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذات . اذیت . رنجش . آزار. رنج . آنچه از او آزار یابند.
تکاوحلغتنامه دهخداتکاوح . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با یکدیگر مروسیدن در شر و بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تکاوحاً اذاتمارساً و تعالجاً فی ال
خبیتلغتنامه دهخداخبیت . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی بوده است به عالیه و در آن اشجع و عبس شریک بوده اند. نابغه ٔ ذبیانی در وصف آن آورده است :الی ذبیان حتی صبحتهم و دونهم الربائع و
غاغالسلغتنامه دهخداغاغالس . [ ] (معرب ، اِ) نام دیگر آن غالیوس و کلمه ای است یونانی که معنی آن بدبوست و مردم مصر آن را فسا الکلاب می نامند. گیاهی است املس که برگهای آن در طرف گلش