حداللغتنامه دهخداحدال . [ ح ُ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ حنیکة منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283). بنوحدال یا بنوحدالة قبیله ای است . (منتهی الارب ).
حداللغتنامه دهخداحدال .[ ح ُ ] (ع ص ) املس . هموار: قوس حدال ؛ کمانی که یکی از سرهای برگشته ٔ آن راست شده باشد. (منتهی الارب ).
ادیاللغتنامه دهخداادیال . [ اَدْ ] (روسی ، اِ) (در روسی بمعنی پتو) مفرش گونه ای که لحاف و فرش و امثال آن در آن بندند.
ادیالفرهنگ فارسی معین( اَ) [ روس . ] (اِ.) پتو، مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آن را در آن بندند.
ادیاللغتنامه دهخداادیال . [ اَدْ ] (روسی ، اِ) (در روسی بمعنی پتو) مفرش گونه ای که لحاف و فرش و امثال آن در آن بندند.
ادیالفرهنگ فارسی معین( اَ) [ روس . ] (اِ.) پتو، مفرش گونه ای که لحاف و فرش و مانند آن را در آن بندند.