ادیلغتنامه دهخداادی .[ اُ دی ی ] (ع مص ) ستبر شدن شیر تا جغرات گردد. (تاج المصادر بیهقی ). بسته شدن شیر یا ماست . (زوزنی ). غلیظ شدن شیر. || بسیار شدن چیزی . || صالح شدن خیک که
ادیلغتنامه دهخداادی . [ ] (اِخ ) طرسوسی . از اطباء دوره ٔ فترت بین ابقراط و جالینوس است . رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 36 شود.
ادیلغتنامه دهخداادی . [ اَ دی ی ] (ع ص ) آوند خرد. خیک خرد. یا آوند میانه . خیک میانه . || مرد سبک و چالاک . || مال اندک . || ثوب ادی ؛ جامه ٔ فراخ .یدی ّ. || (اِ) آمادگی : نحن
عدیلغتنامه دهخداعدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از بنی مزیقیااند. (از اعلام زرکلی ).
عدیلغتنامه دهخداعدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ )جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از نجارند از آنهاست انس بن مالک و جماعتی از صحابه . (از اعلام زرکلی ).
عدیلغتنامه دهخداعدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن حنیفةغنم از قحطانیه جد جاهلی است از فرزندان اوست سلیمةالمتنبی . (از اعلام زرکلی ) (لباب الانساب ج 2 ص 128).
عدیلغتنامه دهخداعدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن اخزم بن ربیعةبن جرول بن ثعل بن عمروبن الغوث بن طیی ٔ. بطنی از طی است از جمله حاتم بن عبداﷲبن الحشرج بن امری القیس بن عدی است . (از
عدیلغتنامه دهخداعدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن ارطاة الفزاری امیر و از مردم دمشق است . وی از عقلاء شجعان عرب بود. عمربن عبدالعزیز به سال 99 هَ . ق . وی را ولایت بصره داد و تا به
ادی ژهلغتنامه دهخداادی ژه . [ اِدْ دی ژِ ] (اِخ ) نام قلعه ای به آتّیک (اطیقی ). (ایران باستان ص 2605).
ادی شیرلغتنامه دهخداادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست : 1 - الالفاظ الفا