۱. درآمیختن چیزی در چیزی؛ در هم کردن.
۲. (زبانشناسی) ترکیب کردن دو حرف هممخرج و بهصورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کردهاند.
یکپارچه کردن، یکی کردن
amalgamation, coalescence, coalition, consolidation, integration, marriage, merger